حرکت سیارات و ستارگان
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (یس 38)
خورشید به سوی مکان استقرار خود روان ساختیم و خداوند این حرکت را از لحاظ زمانی و مکانی تعیین کرده است ، این تدبیر کسی است که قدرتش بر همه چیز غلبه دارد و علمش بر همگان احاطه دارد
این آیه و آیات نظیر آن به حرکت نسبی ستارگان اشاده میکند چرا که خورشید در حال حرکتی انتقالی به دور کهکشان راه شیری است و رفته رفته به مرکز آن نزدیکتر می شود الته این چرخش چندین میلیون سال طول میکشد.
مرسی امید جون
فتبارک الله احسن الخالقین...
مثل همیشه آدم رو با این نوشته ها وادار به دوباره اندیشیدن میکنید.
ممنون؛موفق باشید.
با سلام
مرسی از وبلاگ زیبا و تکان دهنده شما
استادی با اینهمه معلومات واقاْ شایسته تقدیر و تشکره
موفق باشید
(نوح) گفت : اگرخدا بخواهد (آن وعده را) خواهد آورد
وشما هیچ قدرت فرار (از آن را) ندارید
کتاب قانون / سوره ی هود/آیه ی ۳۳
salamسلام
dobare omadam be soraghe neveshte webloge shoma,va in bar ham mes3e har dafe atre manavi va bayane mafhomi o por mohtavaye neveshteha lezati hamrah ba aramesh nasibam mikonad.mamnun,o0midvaram nore iman to dele shoma va hameye javona va dar akhar khodam betabe va har ruz por rang tar az diruz bashe,duste aziz aghaye bagheri pishnehadi daram ke omidvaram dustane azam ghabul konid,neveshtehaye u to del har saheb deli mishine tanha desin va tarahi o range webloge ke kami hamkhuni nadare,az nazare nazanin kocholo begzarin in manaviyat dar zahere weblog ham namayan beshe,khosh bashin,
behtarin haro baratun arezoo mikonam
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم