این مطلب رو یکی از دوستانم برام ایمیل کرد اما منبعش معلوم نیست کیه به هر حال با اجازه صاحبش ما اون روی وب لاگمون گذاشتیم امیدوارم همه استفاده کنند
کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد. |
رفت که دنبال خدا بگردد و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و کوچک کنار راهایستاده بود، مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جادهبودن و نرفتن؛
درخت زیرلب گفت: ولی تلخ تر آن است که بروی وبیرهاورد برگردی. کاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست...
مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است، او هیچگاه لذت جستوجو را نخواهد یافت.
و نشنید که درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز کردهام و سفرم را کسی نخواهددید؛ جز آن که باید..
مسافر رفت و کولهاش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود...
به ابتدای جاده رسید. جادهای که روزی از آن آغاز کرده بود. درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده بود.
زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید.
مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را میشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در کولهات چه داری، مرا هم میهمان کن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، کولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری.اما آن روز که میرفتی، در کولهات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت.
حالا در کولهات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت...
دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم وپیدا نکردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!
درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم ، و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جادههاست ...
این داستان برداشتی است از فرمایش حضرت علی
"من عرف نفسه فقد عرف ربه"
آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است...
امید رضا جان،
عــــــــــــــــــــــالی بود. ممنون.
نظر لطف شماست درنا خانم
زیبا بود.
سلام
با وجود اینکه این ایمیل به من هم رسیده بود ولی خواندن دوباره آن برام باز هم لذت بخش بود.
عکسی هم که گذاشتید دقیقا همان صحنه ای بود که در ذهنم نقش بسته بود.
موفق باشید.
عالی بود اگه اشکالی نداره مطلب رو می خوام بردارم اگه دوست داشتی به وبم سر بزن
این آدرس وب قبلیمه
www.kurus64.blogfa.com
و خدایی که همین نزدیکیست.
این جمله رو حتما شنیدید و خدایی که همین نزدیکیست.
اما حالا من هم می گم و خدایی که همینجاست و خدایی که همیشه کنار ماست و خدایی که تو خاطر ماست و و و ..وخدایی که وجود ما ست.
وجود ما از خداست و ما به وجودمون (خدا)نیاز داریم و برای یافتنش کافیست وجود خودمون رو جستجو کنیم کار سختی نیست فقط یکم اراده می خواد که تا آخرش بری
با اثبات ذره هیگز هیچ شکی در وجود خدا در هر ذره و پیدایش خلقت باقی نمیمونه
حتی اگر هم اثبات نشه بازهم حتما وجود داره چون در بعد ما نیست نمیتونیم درکش کنیم.